یک مسئول قضایی : حالا استعفا دادهام، راحتتر میخوابم
روایت نفسگیر یک مسوول قضایی از مراسم اعدام: 'حالا که استعفا دادهام، راحتتر میخوابم !'
به گزارش « محبت نیوز» به نقل از سایت ایران وایر؛ «میم الف» نام یکی از مسوولان پیشین دادگستری و سازمان بازرسی کشور است که سالها در وزارت دادگستری، سمتهای قضایی داشته و در سازمان بازرسی کشور هم کار میکرده است.
میگوید هنگامی از کار در دادگستری دل کند که دید یکی از همکارانش برای تعیین مجرم واقعی، بین دو متهم که نسبت به آنها تردید جدی داشت، قرعهکشی کرد.
وی می گوید: بارها شاهد اجرای حکم اعدام بودهام؛ برای نمونه:
در سال ۱۳۸۹، قتلی در بابل، یکی از شهرستانهای استان مازندران رخ داد که قاتل بهشکل بیرحمانهای، پدر، مادر و دو فرزند خانوادهای را کشته بود. بعد از گذشت حدود ۱۰ روز قاتل را پیدا کردند و پس از طی مراحل دادرسی، قاضی حکم به اعدام در ملاءعام داد. این حکم چند ماه پیش در محله «شهابنیا» در بابل که یک منطقه مسکونی است، اجرا شد. متاسفانه در اطراف محل اعدام، پر از آپارتمان بود و من شاهد شکایت مادری بودم که میگفت فرزند کوچکش پس از دیدن این صحنه از پنجره آپارتمان، دچار مشکلات روحی زیادی شده است. من نمیدانم چه کسی باید پاسخگوی چنین لطمههایی باشد.
شاهد اعدام دختری بودم که همسر دوم فرد کارخانهداری بود و همسرش را به قتل رسانده بود. او به صراحت در دادگاه و بازجوییها اعتراف و صحنه قتل را بازسازی کرد. قاضی هم وی را مجرم دانست و در نهایت حکم قصاص به درخواست برادر مقتول که از طرف فرزندان مقتول وکالت داشت، صادر شد.
این خانم به شهادت همکاران خانم بند نسوان، دارای موهای بلند و مشکی بود. روز اعدام وقتی او را در حیاط اوین بالای چهارپایه بردند، برادر مقتول از قاضی «عسکر» خواست فقط سوالی از دختر بپرسد و بعد حکم را اجرا کند.
این فرد از قاتل پرسید انگیزه واقعی او از این قتل چه بود؟ مقتول پرده از یک راز برداشت. گفت همسرش ناتوان جنسی بوده و هر شب یکی از کارگران کارخانهاش را به منزل میآورده تا با او رابطهٔ جنسی داشته باشد. در این لحظه، قاضی دستور تعویق حکم و بررسی ادعای قاتل را داد. با توجه به مستندات و اعتراف کارگران، ادعای ایشان تایید شد و خانواده مقتول رضایت دادند.
جالب است بدانید که پس از پایان مراسم اعدامی که انجام نشد، هنگامی که آن زن از پای چوبهٔ دار پایین آورده شد، تمام موهای سیاهش سفید شده بود.
دلم میخواهد خاطره یک سنگسار را برایتان تعریف کنم؛ یک شب بارانی، یک راننده تاکسی زن بارداری را سوار میکند تا به مقصد برساند اما زن گریه میکند که جایی برای ماندن ندارد. راننده هم او را به خانهاش نزد همسر و سه فرزندش میبرد. اما فردا صبح، زن حاضر به ترک خانه مرد تاکسیدار نمیشود و ادعای عجیبی را مطرح میکند. این که فرزند درون شکمش از مرد راننده است. کار بیخ پیدا میکند و به شکایت میرسد.
بعد از شکایت، مشخص شد مرد، عقیم مادرزاد است و هر سه فرزندش محصول رابطه همسرش با برادرش بوده است. با شکایت مرد، قاضی رای به سنگسار هر دو دادند.اما در هنگام سنگسار، مرد مجرم از چاله خارج شد و در محوطه اوین شروع به دویدن و فرار کرد. صحنه دردناکی بود ولی بنا به دستور شرع، به علت زنا با محارم، او را دوباره در چاله کردند تا کشته شد.
- By mohabatnews.com
- 1392/11/24