اعتقاد و ایمان ما
اغلب دوستان سوالاتی دارند در رابطه با شناخت روح القدس و عملکرد او در زندگی شخصی که مسیح را پیروی میکند" و از آنجا که نظات و تجربیات مختلفی را از گروه های مسیحی در این رابطه شنیده اند دچار اشتباه و گاهی سردرگمی شده اند" به همین منظور بر آن شدم تا متنی تهیه کنم و از کلام خداوند با هم نگاهی اجمالی به شخصیت و کار روح القدس در زندگی خودمان بیاندازیم باشد تا موجب رشد و برکت ما قرار گیرد.
اولین نکته ای که ما باید در مورد روح القدس بدانیم این است که روح القدس یک نیروگاه قوی انرژی نیست که از آن برق تولید شود و دیگران را انرژی ببخشد" بلکه روح القدس دارای شخصیت است وقتی میگوییم کسی دارای شخصیت است به این مفهوم که دارای قوۀ فکر" و نیز احساس" و اراده" میباشد. او دارای فکر میباشد" رومیان 27:8" روح القدس دارای قوۀ احساس میباشد. افسسیان 30:4" و همچنین او درای قوۀ اراده نیز میباشد" اول قرنتیان 11:12 " روح القدس سومین شخصیت از سه اقنوم تثلیث میباشد. کلام خدا میفرماید" نقش او در تولد ما نقشی بسیار اساسی است و ما توسط کار روح القدس از بالا متولد شده ایم یوحنا فصل 3 آیات 1-3 و نیز یوحنا فصل 1 آیات 12-13 " روح القدس همچنین ماموریت دیگری هم در جهان و در میان پیروان مسیح دارد که آنان را از طریق بیدار کردن وجدانهای خفته نسبت به گناه " عدالت" و داوری خدا متقاعد میکند و مواجه میسازد." یوحنا 8:16 " روح القدس همچنین برای ما در حضور خدا مانند یک وکیل مدافع شفاعت میکند و دعا میکند " رومیان فصل 8 آیات 26-27 نقش یک وکیل مدافع در دادگاه و در قبال متهم این است که وکیل مدافع چیزهایی را در محکمه میگوید که هرگز به مغز ما خطور نکرده و نخواهد کرد متهم در دادگاه نه شهامت دفاع از خود را دارد و نه دانش دفاع از خودش را" روح القدس در رابطه با اموری که در آینده قرار است اتفاق افتد نیز ما را آگاه میسازد به این مفهوم که در صورتی که در مسیر اشتباهی قرار میگیریم ما را آگاه میسازد که مسیری که طی میکنید اشتباه است. اشعیاء 21:30 و نیز یوحنا 13:16 " روح خداوند بر اساس ارادۀ خودش عطایا و توانایی هایی را به پیروان مسیح و بدن مسیح عطا میکند تا برای هدف خدا در زندگی ما که همانا رشد و بنای ایمان و در نهایت شبیه مسیح شدن میباشد مورد استفاده قرار گیرد. آیات مربوط : اول قرنتیان 12 آیات 8-11 نیز افسسیان 4 آیات 11-13 پولس رسول در این آیات به یک بدن اشاره دارد و اینکه این بدن اعضای متفاوت دارد و اینکه روح خداوند هر یک از این اعضای بدن را در جای خود قرار میدهد اول قرنتیان 12 آیات 28-31 " روح القدس در زندگی پیروان مسیح ثمرۀ روحانی نیز به بار میاورد که این ثمر شخصیتی نیز از بالا و توسط روح القدس در درون شخص پیرو مسیح قرار میگیرید " غلاطیان 22:5 باید در نظر داشته باشیم که ثمرۀ روح خدا از عطایای روح القدس کاملا باید تفکیک شوند عیسی مسیح در پایان موعظۀ سر کوه این اخطار را به پیروان خودش میدهد متی 7 آیات 15-23 و اهمیت ثمره و میوۀ روح القدس را و اولویت آن را بر عطایای در زندگی پیروانش تاکید میکند. نکته ای که در آخر برای ما حائز اهمیت است و برای ثمر دهی ما دراری جایگاه ویژه ای است پر شدن از روح القدس میباشد افسسیان 18:5 این حکم و یا فرمان تمام عمر ما و لحظات آن را در بر میگیرید به شکل استمراری ما هر روز نیاز داریم تا از روح القدس پر" به مفهوم " تقویت" کنترل و هدایت" شویم در صورتی که پری روح القدس را تجربه نکرده ایم امروز بهترین فرصت برای ما مهیا شده تا دعا کنیم و شگفت انگیز ترین تجربۀ روحانی خود را در پیروی از مسیح ثبت کنیم. با آرزوی بهترینها" رضا
بسیاری از عزیزان در این رابطه سوال میکنند که کلیسا چیست؟ و مفهوم کلیسا برای اغلب پیروان مسیح هنوز محدود به ساختمان کلیسا و مراسم مذهبی و آیین پرستشی در کلیسای ساختمانی میشود!
آنچه که در رابطه با مفهوم کلیسا در عهد جدید میتوان گفت این است که واژۀ یونانی "اکلیزیا" (Εκκλησία) در زبان و فرهنگ لغات فارسی" به مفهوم معبد ترسایان و محلی برای پرستش مسیحیان ترجمه شده.
در هر حال ما فقط میخواهیم از دیدگاه کتابمقدس مفهوم کلیسا را بیان کنیم ولی در ابتدا باید این نکته را متذکر شویم که کلیسا چه چیزی نیست؟! وسپس به این موضوع بپردازیم که کلیسا چه هست؟
بر خلاف تصور اشتباه عده ای " کلیسا به طور صرف یک ساختمان نیست" گرچه برای کلیساهای ساختمانی احترام زیادی باید قائل بود و زحمات و خدماتی را که برای ملکوت خدا میکشند هرگز نباید نادیده گرفت اما از طرفی نباید تصور کرد که مفهوم کتابمقدسی کلیسا فقط و فقط محدود به کلیسای ساختمانی میشود و بخشی از کلیسای جامع و جهانی است" دیگر اینکه کلیسا " یک سازمان نیست" بر خلاف دیدگاه عده ای که تصورشان این است که کلیسا یک شرکت و یا یک کمپانی سازماندهی شده برای خدمات انسان دوستانه است باید گفت که کلیسا از دیدگاه کلام خدا چنین تصویری نیز به ما نمیدهد" و نیز بر خلاف تصور عده ای معدود این اعضای کلیسا" به طور صرف گاو نیستند" گر چه اشاراتی تمثیلی در عهد جدید داریم که پیروان مسیح تحت شبانی و محافظت شبان اعظم گله یعنی عیسی مسیح گوسفندان مسیح و فقط مسیح نامیده شده اند یوحنا 10 آیات 26-29 و نیز یوحنا فصل 21 آیات 15-17 "البته موارد زیادی در رابطه با اینکه کلیسا چه چیزی نیست موجود است ولی ما در اینجا بیشتر میخواهیم به مفهوم کتابمقدسی کلیسا برسیم" در اول قرنتیان فصل 12 آیات 12-27و نیز افسسیان 1 آیات 22-23 پولس رسول کلیسا و جماعت روحانی را به بدن تشبیه میکند یک بدن که سر آن عیسی مسیح است و اعضای متعدد دارد و توانایی آنها و جایگاه آنها از هم متفاوت است اما همگی ارزشمند هستند و نیز فعال و در این بدن جای مخصوصی برای خودشان دارند و محترم و عزیز هستند برای خداوندی که سر این کلیسا است" بدنی که اعضای آن توسط روح خداوند در آن قرار گرفته اند اول قرنتیان 13:12 . در اول پطرس فصل دوم آیات 9-10 پطرس رسول به قومی اشاره دارد که نقش کهانت دارد و تا نور و صفات الهی را به دنیای تاریک نشان دهد همچنان که مسیح در انجیل متی فصل 5 آیات 14-15 اشاره دارد" امتی و افرادی که برای این منظور یعنی رساندن پیام نور مسیح به این دنیای تاریک مامور و برگزیده شده اند تا صفات الهی را با روش زندگی و رفتار و ایمان خود بیان کنند. و برای خدا وجودشان ارزشمند و گرامی است . در کتاب مکاشفه فصل 21 آیات 1-5 کلیسا را در مقام عروسی میبینیم که خود را برای ملاقات با داماد آماده کرده متی 25 آیات 1-13 میبینیم که کلیسا به یک ساختمان یا سازمان و یا فرقه ای خاص اشاره نمیکنه بلکه به یک مجموعۀ خیلی بزرگتر و جهانی اشاره داره بر خلاف عقیدۀ عده ای که کلیسا را ملی یا بین المللی میدانند کلیسا " جامع است و جهانی است و تشکیل شده از افراد و انسانهایی که توسط روح خدا در بدن مسیح قرار گرفته اند و قلبها و زندگی خود را تسلیم خداوندی عیسی کرده اند. واژۀ کلیسا را از زبان مسیح در اناجیل دو بار بیشتر نمیشنویم گر چه رسولان مسیح در رسالات خودشان بارها از این واژه استفاده میکنند اما در اناجیل" عیسی مسیح بیش از چهل بار به واژۀ ملکوت خدا و یا پادشاهی خدا اشاره میکنی موعظه و پیغام یحیی تعمید دهنده نیز با موعظۀ مسیح در این پیغام یعنی ملکوت و پادشاهی خداوند مشترک بود و این نشان از اهمیت اقتدار خدا در طول تاریخ و بر نقشۀ نجات بخش او برای بشر گم شده و نیز بر قلبهای پیروان مسیح دارد. واژۀ اکلیزیا" یا همان کلیسا واژه ای بود که امپراتوران روم برای ارتش سری خودشان با هدف فتح دنیای آن روز بکار میبردند و مسیح در امپراتوری روم با اقتدار اعلام میکنید که من ارتش سری خودم را برای فتح این دنیا بنا میکنم و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهند یافت ارتش مخفیانه ای که مانند بذری در زمین به طور مخفیانه و ذاتی رشد میکند و هیچ نیرویی نمیتواند جلوی رشد آن را بگیرد مرقس فصل 4 آیات 26-29 و ما امروز سربازانی هستیم که با تجهیزاتی کامل برای ملکوت و پادشاهی در این ارتش خدمت میکنیم دوم تیموتاوس فصل 2 آیات 3-4 و افسسیان فصل 6 آیات 10-17 دوم قرنتیان فصل 10 آیات 3-6 و نیز افسسیان فصل 4 آیات 11-13 امید این است تا با نگاهی کوتاه و تعمقی در مفهوم کلیسا دیدگاه خودمان را در مورد حقیقت کلیسای مسیح مورد ارزیابی قرار دهیم . با عشق و احترام" رضا
تعریفی از تثلیث
تأمل در مکاشفۀ خدا از خودش، چنان که نهایتاً در کتابمقدس در دسترس آدمیان قرار گرفته نشان می دهد که در خدا بُعدی متعال یا فراباشنده وجود دارد که "پدر" خوانده می شود. خدایی که در کتاب مقدس خود را بر انسان آشکار کرده خدایی است بی نهایت برتر و بالاتر از همۀ مخلوقات. او با هیچ یک از مخلوقات خود یکی نیست، و نه با همه آنها بر روی هم. هیچ چیز را نمی توان و نباید با او قیاس کرد. او خدایی است کاملاً متفاوت با هر چیز دیگر. صفات تعالی خدا همچون نامحدود بودن، قدرت مطلق، علم مطلق و غیره، او را بی نهایت فراتر از همه چیز قرار می دهد.
در این اعتقاد به تعالی و فراباشندگی خدا، مسیحیت با برخی ادیان و مکاتب خداباور دیگر مشترک است. اما حتی در همین نقطۀ اشتراک نیز خدای مسیحیان ویژگی منحصر به فرد خود را داراست. این خدای متعال که مطلقاً برتر و بالاتر از همه چیز است، در عین حال "پدر" است. اعتقاد به پدر بودن خدا به دو خصوصیت بسیار مهم خدای مسیحیان اشاره دارد. نخست اینکه او شخص است. او خدایی است دارای شخصیت. او نیرویی کور که به نوعی در طبیعت حضور داشته و طبیعت حتی با آن یکی باشد، نیست. شخص بودن خدا بیش از هر چیز بدین معناست که او خدایی است که می توان با او رابطه شخصی برقرار کرد، رابطه ای که بر آن مفاهیمی چون شناخت متقابل، اعتماد، توکل، مصاحبت، اطاعت، همکاری، دوستی، تسلیم، فداکاری و احترام قابل اطلاق است.
امکان برقراری چنین رابطه ای بی شک مستلزم برخورداری از قوایی چون عقل، احساس و اراده است؛ و وقتی کتاب مقدس می گوید که خدا انسان را شبیه خود آفرید، یکی از مهم ترین شباهت ها، همین امکان برقراری ارتباط شخصی است که در انسان یافت می شود. خصوصیات دیگری که پدر بودن خدا بدان اشاره دارد این است که بنا به گفتۀ صریح انجیل، «خدا محبت است» (اول یوحنا8:4و16). او پدری است پرمحبت که جهان و انسان را از محبت و به خاطر محبت آفریده است. آفرینش جهان فوران محبت الهی است که در خلق موجودی که قادر به دریافت این محبت و پاسخ گویی آزادانه به آن باشد به اوج می رسد. ذات خدای مسیحیان نه بنا بر قدرت، یا علم، یا جلال، بلکه بنا بر محبت تعریف می شود. اعتقاد به اینکه ذات خدا محبت است مسیحیت را در قیاس با دیگر ادیان خداباور منحصر به فرد می سازد.
حلول خدا در تاریخ: پسر
اینکه ذات خدا محبت است سبب می شود که در او علاوه بر تعالی، بُعد دومی نیز وجود داشته باشد که نزد هیچ یک از دیگر ادیان خدا باور شناخته شده نیست. این بُعد دوم را می توان بُعد حلولی یا درون باشندۀ خدا نام گذاشت، و این حلول، حلولی است در تاریخ. خدای مسیحیان در عین حال که بی نهایت از همه مخلوقات خود برتر و با همۀ آنها متفاوت است، ولی با آنها بیگانه نیست. بلکه چون ذات او محبت است، عار ندارد به مخلوق خود نزدیک شود و حتی با او یگانه گردد. انجیل بی پروا و کاملاً بر خلاف انتظار انسان اعلام می دارد که خدا در یک شخصیت تاریخی یعنی عیسای ناصری حلول کرده است! خدا بشریت را به خود گرفته و در سیمای یک انسان به جهان ما قدم گذاشته است. مسیحیان به پیروی از انجیل، بُعد ذوم از وجود خدا را که در تاریخ حلول می کند، "پسر" می خوانند.
حلول خدا درتاریخ، حلولی نجات بخش است که از محبت او سرچشمه می گیرد. از همین روست که پولس در آیه ای که پیشتر نقل کردیم، از "فیض" عیسی مسیح سخن می گوید. خدا در عیسی مسیح انسان می شود تا دوری و بیگانگی انسان را با خدا از میان بردارد. کتاب مقدس اعلام می کند که در عیسی، خدا به این جهان آمده تا انسان گمشده را بجوید و نجات بخشد.
اگر روزی پسر کوچک من یا شما گم می شد چه می کردیم؟ برای من این واقعاً رخ داده است! آیا تنها نزد همسایگان یا مأمورهای پلیس می رفتیم و از آنها می خواستیم برای یافتن او شهر را جستجو کنند و خود در خانه می نشسیم و منتظر می شدیم؟ آیا همۀ کوچه و پس کوچه های شهر را شخصاً جستجو نمی کردیم و اشک ریزان فریاد سر نمی دادیم که پسر عزیزم کجایی؟ فقط پدران و مادران می توانند واقعاً پاسخ این سوال را بدهند. و انجیل می گوید که خدا پدر است! و او به این پرسش پاسخی تکان دهنده داده است.
خدا در بُعد دوم وجود خود یعنی "پسر" در تاریخ ظاهر شده تا پسران و دختران گمشدۀ خود را جستجو کند. او برای رستگاری انسان رنج کشیده و بر روی صلیب جان داده است.
اعتقاد به وجود این بُعد دوم در خدا بدین معناست که خدای مسیحیان خدایی است که می تواند و می خواهد در تجربیات بشری شریک شود. او در مسیح طعم رنج و حتی مرگ را می چشد. او بر روی صلیب حتی دوری انسان از خدا را تجربه می کند تا بدین وسیله وضعیت بشر را از درون درک کند و آن را شفا بخشیده، دگرگون سازد. این کاملاً بر خلاف تصوراتی است که در برخی مکاتب فلسفی و ادیان از خدا مطرح بوده و هست. بسیاری به خدایی رنج ناپذیر و فاقد احساس اعتقاد دارند. ولی چنان که یکی از متألهین برجسته مسیحی گفته است، خدایی که نتواند رنج ببرد از انسان هم فقیرتر و ضعیف تر است! زیرا انسان قابلیت رنج کشیدن را دارد.
آشکار است که اعتقاد به خدایی رنجبر به معنی درکی متفاوت از معنای قدرت و ضعف است. خدای مسیحیان خدایی است که قدرت خود را در ضعف آشکار می کند. قدرت او قدرت محبت است که جلوه ها و اشکال ظهور و بروز آن با آنچه بشر قدرت می نامد تقاوت بسیاری دارد. چنین خدایی که در جایگاه متعال و فراباشندۀ خویش فارغ از هر درد و رنجی باقی نمی ماند بلکه به درون وضعیت بشری حلول می کند و به گفته پولس " صورت غلام به خود می گیرد" براستی سزاوار پرستش و دوست داشتن است!
حلول خدا در قلب مومن: روح القدس
ولی بُعد سومی هم در خدای مسیحیان وجود دارد. این بُعد سوم نیز بُعدی حلولی یا درون باشنده است که روح القدس نامیده می شود. اما این حلول و درون باشندگی با آنچه در مورد بُعد دوم خدا یعنی "پسر" دیدیم تفاوت دارد. خدای مسیحیان نه تنها خدایی متعال است؛ او نه تنها خدایی است که به خاطر محبتش در تاریخ حلول می کند و در یک شخص خاص یعنی عیسی ذات بشری به خود می گیرد، بلکه کتاب مقدس نشان می دهد که او از طریق بُعد سوم خود، روح القدس، در قلب همۀ ایمانداران به مسیح ساکن می شود. این حضور خدا در قلب ایماندار رابطه ای بسیار نزدیک و واقعی بین او و خدا ایجاد می کند که جلوه ها و فواید آن بسیار ملموس و تعیین کننده است!
پولس این را "رفاقت" یا "مشارکت" روح القدس می نامد (دوم قرنتیان 14:13). پیش از مسیح، این رابطه تنها به رهبران قوم خدا چون پادشاهان برگزیده، انبیای راستین و کاهنان وقف شده محدود بود. اما پس از مسیح، بنا به وعدۀ خدا در تورات و سایر کتب انبیا، روح القدس در قلب همۀ ایمانداران ساکن می شود و آنان را دوست و رفیق خدا می سازد!
این بُعد سوم از ذات خدا نیز برای دیگر ادیان خداباور شناخته شده نیست. این سکونت مستقیم خدا در قلب ایماندار به ایمان مسیحی خصلتی عرفانی می بخشد. اما این عرفان، عرفانی است از نوع متفاوت. در ادیان و مکاتب عرفانی دیگر، عارف پس از سیر و سلوک بسیار و تزکیه نفس و بالا رفتن از نردبان عرفانی و طی مراحل و منازل مختلف امیدوار است که شاید اگر لطف خاص خدا شامل حال او شود بالاخره روزی به فیض دیدار و وصال با خدا نائل گردد.
اما در ایمان مسیحی این دیدار و وصال با خدا آغاز راه است، به گونه ای که فردی گنهکار، پس از پشیمانی و توبه از گناهان و به محض دریافت آمرزش بر مبنای خون کفاره کنندۀ مسیح، بنا به گفتۀ صریح انجیل و تجربۀ میلیون ها مسیحی واقعی به محل سکونت دائمی روح القدس و به عبارت دیگر به "خانۀ خدا" مبدل می گردد! این سکونت خدا و رفاقت نزدیک او با ایمشندار، خاص عده ای برگزیده یا مقدس نیست، بلکه شامل حال و در دسترس همۀ کسانی است که عیسی را به عنوان نجات دهندۀ خود از گناه می پذیرند.
نتیجه گیری
دیدیم که خدای مسیحیان، تثلیث اقدس، خدای محبت است که در او در عین وحدت، سه بُعد متمایز از هم وجود دارد. "پدر" به تعالی خدا، "پسر" به حلول او در تاریخ، و "روح القدس" به حلول خدا در قلب ایماندارن اشاره دارد. نیز دیدیم که خدای مسیحیان از خصوصیات شخصی برخوردار است و رابطه شخصی برقرار می کند.
حال تأمل در این سه بُعد وجود خدا چنانکه در اعمال نجات بخش او در تاریخ و گزارش آن اعمال در کتاب مقدس مکشوف گردیده، مسیحیان را به این اعتقاد رسانده که هر یک از این سه بُعد، شخصی متمایز از دو شخص دیگر است که از ازل با آن دو در رابطه ای شخصی بسر برده و می برد. به بیانی دیگر، در خدای مسیحیان، در عین وحدت و یگانگی، نوعی کثرت و سه گانگی وجود دارد.
پدر، پسر و روح القدس در عین حال که سه خدا نیستند، سه کانون شخصی در ذات خدای واحد می باشند که با یگدیگر در رابطه و مشارکت ازلی و ابدی به سر می برند. اساساً سّر محبت بودن خدا نیز در همین است. این موضوع را در بخش بعدی به تفصیل مورد بررسی قرار خواهیم داد.
عناصر تشکیل دهنده آموزه تثلیث
کلیسا با تأمل در مکاشفۀ خدا به سه حقیقت زیر رسیده است که ستون های اصلی آموزۀ تثلیث را تشکیل می دهند: 1) خدا یکی است؛ 2) پدر، پسر و روح القدس هر سه خدا هستند؛ 3) پدر، پسر و روح القدس سه شخص متمایز از هم هستند. کلیسا در طول تاریخ سعی کرده این سه حقیقت مهم را با هم و در کنار هم حفظ کند، حال آنکه همۀ تعالیم نادرست و بدعت هایی که درباره این موضوع بروز کرده، نتیجه انکار یکی از این سه اصل بوده اند.
خدا یکی است
یگانگی خدا حقیقتی است که در بسیاری از کتب عهد عتیق تلویحاً یا به صراحت به آن اشاره شده است (تثنیه4:6). اساساً در تاریخ مکاشفه و عمل نجات بخش خدا در میان قوم یهود که در این کتب در دسترس ما قرار دارد تأکید بر یگانگی خداست. این امر از آن سبب است که قوم اسرائیل در میان اقوامی بت پرست می زیستند و خود نیز از همین زمینه بودند.
اگر خدا حقیقت تثلیث را در این دوره بر قوم خود آشکار می کرد، آن ها در این خطر قرار می گرفتند که آن را به چند خدایی تعبیر کنند و دچار گیجی و اغتشاش فکری شوند. از همین روست که در نوشته های عهد عتیق به طور کلی تأکید بر یگانگی خداست و حقیقت تثلیث در آن به صراحت بیان نشده است، هر چند سایه هایی از آن وجود داد که مجال بحث آن ها در این مقالۀ کوتاه نیست.
اما باید توجه داشت که یگانگی خدا در عهد جدید نیز تأکید شده است. برای مثال در اول تیموتائوس 5:2 می خوانیم: « زیرا تنها یک خدا هست و بین خدا و آدمیان نیز تنها یک واسطه وجود دارد، یعنی آن انسان که مسیح عیسی است.» نیز در یعقوب 19:2 می خوانیم: « تو ایمان داری که خدا یکی است. نیکو می کنی! حتی دیوها نیز اینگونه ایمان دارند و از ترس به خود می لرزند»(همچنین رومیان30:3؛ اول قرنتیان 6:8و7).
پدر، پسر و روح هر سه خدا هستند
پدر خداست: حقیقت پدر بودن خدا بارها در همان عهد عتیق بیان شده است. یکی از زیبا ترین قسمت ها هوشع 1:11ـ11 است که در آن محبت پدرانه خدا به قوم اسرائیل با زیبایی و لطافت تمام توصیف گردیده است. عیسی مسیح این حقیقت را به طرز بی سابقه ای به یکی از مهم ترین ستون های زندگی، خدمت و تعلیم خود تبدیل کرد. او نه تنها خودش خدا را پدر می خواند بلکه بارها او را به عنوان پدر آسمانی به شاگردان معرفی کرده، آنان را به پدر خواندن خدا در دعا و اعتماد به او به عنوان پدر مهربان بر می انگیخت.
در نوشته های شاگردان و رسولان او نیز حقیقت پدر بودن خدا و در نتیجه، خدا بودن پدر، نه تنها تماماً مفروض گرفته شده، بلکه بارها نیز به صراحت بیان گردیده است (برای مثال افسسیان3،2:1 ،17 و 18:2 و 14:3).
پسر خداست: اعتقاد به الوهیت مسیح به طور کلی نتیجۀ تجربه کلیسا از او بود. این تجربه هم زندگی و سخنان مسیح قبل از قیام را در بر می گرفت، هم حضور و کارهای عیسی قیام کرده را.
رابطۀ بسیار صمیمی و منحصر به فرد عیسی با خدا به عنوان پدر که در خطاب بی سابقۀ "ابّا" (معادل بابا در فارسی) منعکس می باشد؛ اقتدار عجیب کلام او در عبارت "آمین، به شما می گویم"، که نه عاریه ای و مشتق از مرجعی بالاتر، بلکه متکی بر اقتدار ذاتی شخص خود او بود منعکس شده است ـ اقتداری که در میان همۀ انبیای بزرگ و استادان یهودی هم عصرش کاملاً منحصر به فرد است؛ معجزات بی نظیر او که باز از اقتدار فرمان سادۀ او نشأت می گرفت نتیجۀ تمنا و استغاثه در حضور خدا نبود؛ آمرزش گناهان مردم خصوصاً کسانی که از گناهکاران بزرگ محسوب می شوند، آن هم تنها بر اساس رابطۀ آن ها با خودش و کاملاً خارج از ضوابط و طرق پیش بینی شده در شریعت؛ ادعای او درباره اینکه سرنوشت ابدی همۀ آدمیان بسته به واکنش آن ها در برابر پیام و شخصیت اوست؛ محبت بی دریغ، عملی و فداکارانۀ او که دوست و دشمن، ثروتمند و فقیر و گناهکار و پارسا را به یکسان در بر می گرفت؛ پاکی و قدوسیت بی نظیر او در همۀ ابعاد زندگی که در تقابل آشکار با تأکید کتاب مقدس بر آلودگی تمام نسل بشر قرار می گرفت؛ ادعا های تکان دهنده ای چون بزرگ تر بودن از معبد، خداوندی بر شبات و یگانگی با پدر ـ همه و همه چون در کنار تجربۀ کلیسا از عیسی زنده قرار می گرفت که حضور خداوند گارانه و نام پر قدرتش تمامی زوایای حیات و تجربۀ روانی کلیسا را پر کرده بود، جای هیچ شکی باقی نمی گذاشت که در این مرد سادۀ یهودی خدای اسرائیل به دیدار قوم، بلکه به دیدار مخلوقش آمده بود.
روح القدس خداست: الوهیت روح القدس از همان عهد عتیق کاملا مفروض گرفته شده و هرگز شکی درباره آن در میان یهودیان وجود نداشته است. روح خدا مفهومی ارتباطی بود که خدا را در عمل و ارتباط با مخلوقات، به خصوص قومش نشان می داد. او عامل اجرایی خدا بود که حضور و عمل مستقیم خود خدا را با خود و در خود داشت. او به طور خاص بخشندۀ قدرت، حکمت، نبوت، حیات و پاکی بود. در این روح، خدای متعال شخصاً از عرش برین فرود می آمد و به انسان خاکی نزدیک می شد تا جایی که از زبان او سخن می گفت، در اندیشۀ او نفوذ می کرد، به او قدرت می بخشید و او را احیا می نمود.
عهد جدید نیز دربارۀ الوهیت روح به روشنی سخن می گوید. برای مثال، پولس رسول در اول قرنتیان 11:2 رابطۀ روح القدس با خدا را به رابطۀ روح انسان با انسان تشبیه می کند. یا اینکه در 16:3 پس از تأکید بر اینکه ایمانداران، معبد یعنی محل سکونت خدا هستند، می گوید: « روح خدا در شما ساکن است.» آشکار است که برای پولس روخ خدا و خود خدا یکی هستند.
پدر، پسر و روح القدس سه شخصیت متمایز از هم
بسیاری از مسیحیان ایرانی درک درستی از این موضوع ندارند. برخی گمان می کنند پدر، پسر و روح القدس هر سه همان شخص واحد هستند که خود را در زمانهای مختلف به سه صورتِ مختلف ظاهر می سازد یا سه نقش مختلف را بازی می کند: پیش از ظهور، مسیح به عنوان پدر آشکار می شود؛ در مسیح شکل پسر به خود می گیرد؛ و در روز پنطیکاست به صورت روح بر کلیسا فرو می ریزد.
ولی در تمام این مراحل، همان شخص واحد است. این عقیده یکی از بدعت ها یعنی تعالیم نادرست شناخته شده در تاریخ کلیساست که مُرَوّجان آن شخصی به نام سابلیوس بود که کلیسا تعالیم او را به شدت رد کرد و او را بدعت گذار شناخت. این تعبیر از تثلیث در حقیقت همان توحید مطلق است با این تفاوت که معتقد است خدای واحد در مسیح انسان شد و به صورت روح در قلوب همۀ ایمانداران قرار گرفت. اما باید دانست که کلیسا بدون این تمایز تثلیثی وجود نخواهد داشت. شواهد کتاب مقدس در این مورد کاملاً روشن است:
الف) پدر و پسر از هم متمایز هستند:
1ـ دعاهای عیسی به پدر در طول زندگی اش بر روی زمین به خوبی این را نشان می دهد (لوقا 21:10؛ مرقس 36:14؛ 34:15؛ عبرانیان 7:5). تنها با دست زدن به نوعی پُشتک و وارو در تفسیر این قسمت ها و انحراف از معنای طبیعی و روشن متن می توان این حقیقت آشکار را انکار کرد! اساساً رابطۀ صمیمی عیسی با پدر به عنوان شخصی متمایز از خود، قلب اعتقاد به تثلیث را تشکیل می دهد.
2ـ خطاب های پدر به پسر نیز که ابزار محبت او نسبت به پسرش می باشد، موید همین تمایز است (لوقا22:3 و 35:9).
3ـ توکل و اطاعت کامل پسر در رابطه با پدر نیز مستلزم وجود چنین تمایزی میان آن هاست (30:5 و 38:6).
4ـ اینکه پسر در حضور پدر برای ما شفاعت می کند، حاکی از تمایز آن هاست (رومیان34:8 و اول یوحنا1:2).
5ـ رسولان مسیح در نوشته های خود همیشه بین آن ها تمایز قائل می شوند. برای مثال، پولس در تحیت های آغاز نامه هایش همیشه آنها را از هم تمیز می دهد (اول تسالونیکیان 2:1ـ1 ؛ اول قرنتیان3:1 ؛ و بقیۀ نامه ها). شواهد دیگری را نیز می توان به اینها افزود که مجال اشاره به آن ها نیست.
ب) پسر و روح القدس از هم متمایز هستند:
این موضوع بیش از همه در گفتار های مسیح درباره روح القدس در انجیل یوحنا آشکار است. برای مثال، او در یوحنا 16:14 روح را "مدافعی دیگر" خوانده و می گوید: « من از پدر خواهم خواست و او مدافعی دیگر به شما خواهد داد که همیشه با شما باشد، یعنی روح راستی که جهان نمی تواند او را بپذیرد زیرا نه او را می بیند و نه می شناسد» (همین طور 25:14؛ 26:15؛ 7:16).
عیسی تا زمانی که روی زمین بود، مدافع شاگردانش بود. ولی اکنون که شاگردان را ترک می گوید، وعده می دهد که خدا "مدافعی دیگر" به آن ها خواهد بخشید، یعنی مدافعی غیر از خودش. در این آیات هم تمایز پسر از روح آشکار است، هم تمایز او از پدر. زیرا می گوید چون به آسمان برود از پدر درخواست می کند؛ و این نشان می دهد که او حتی پس از بازگشت به آسمان شخصی متمایز از پدر است. بنابراین تثلیث را به خوبی می توان در این آیات دید.
ج) پدر و روح القدس از هم متمایز هستند:
علاوه بر آیات بالا که گویای این تمایز نیز هستند، می توان به رومیان 26:8و27 نیز اشاره کرد که در آن از شفاعت روح برای ما سخن می رود. این حاکی از تمایز میان شفاعت کننده، یعنی روح، و خداست که نزد او شفاعت می شود. به علاوه آیۀ 27 می گوید خدا که کاوشگر دل هاست فکر روح را می داند. این حاکی از آن است که روح شخصی غیر از خود خداست که خدا فکر او را می داند.
تثلیث چون وحدت در کثرت
بنابراین دیدیم که مکاشفۀ خدا از خودش آشکارا حاکی از وجود یک وحدت در کثرت در ذات خداست. از یک سو می دانیم که خدا یکی است و در جهان خدایان متعدد وجود ندارد. از سوی دیگر مشاهده می کنیم که پدر، پسر و روح القدس در عین حال که از هم متمایز هستند، هر سه الوهیت دارند. آموزه تثلیث نتیجه تلاش پی گیر و وفادارانه کلیسا به منظور درک ماهیت این وحدت و کثرت است.
پرسش بنیادی که سال ها بلکه قرن ها توجه اندیشمندان مسیحی را به خود مشغول داشت این بود که خدا از چه لحاظ واحد و از چه لحاظ کثیر است؟ او از چه لحاظ یک و از چه لحاظ سه است؟ کلیسا برای تفکیک این دو جنبه، از دو واژۀ "ذات" Ousia و "شخص" Hypostasisسود جست.
خدا بنا به فرمول نتیجه شده از شورای قسطنطنیه اول(381 بعد از میلاد) به لحاظ ذات یکی و به لحاظ شخص سه است. بنابراین، باید توجه داشت که آموزۀ تثلیث آموزه ای تناقض آمیز نیست. تناقض زمانی پیش می آید که بگوییم خدا از یک لحاظ واحد هم یک است و هم سه. ولی کلیسا به این معتقد نیست بلکه می گوید خدا از لحاظی یک است و از لحاظی دیگر سه است. در این تناقضی وجود ندارد.
شخص یا فرد؟
باید توجه داشت که در اینجا مقصود کلیسا از "شخص" همان "فرد" نیست. به بیانی دیگر، خدا سه فرد یا سه نفر نیست که هم مستقل باشند و صرفاً برای مدتی یا برای هدفی شرکت تثلیث را تشکیل داده باشند. اگر چنین بود، سه خدا وجود می داشت. "فرد"Individual مفهومی است که اساساً در جدایی از دیگران تعرف می شود.
تأکید در مفهوم "فرد" بر جدایی و استقلال از "افراد" دیگر است. ولی در مورد "شخص" Person دست کم آن گونه که مقصود و مُراد کلیساست موضوع بر عکس است. "شخص" موجودی است که در عین تمایز از "دیگری" و دیگران"، اساساً در "رابطه" متقابل با دیگران تعریف می شود و موجودیت میابد. وجود شخصی (دارای شخصیت) بنا به تعریف در خارج از رابطۀ شخصی نمی تواند وجود داشته باشد.
بنا بر آموزۀ تثلیث در خدا سه شخص به معنایی که گفتیم وجود دارد. این سه در عین حال که در ذات یعنی در چیستی با هم یکی هستند، ولی در کیستی و نوع رابطه با یکدیگر از هم متمایز و منحصر به فردند. خصوصیات و کارکرد هر یک از این سه شخص تنها بر اساس مکاشفۀ خدا در تاریخ نجات قابل شناخت و تعریف است. وقتی به عمل نجات بخش خدا توجه می کنیم، این سه شخص را در رابطه با یکدیگر و نیز در رابطه با جهان مخلوق می شناسیم.